ewfwef
ن آدم به یک پوچی شیرین می رسد. می فهمد یک ترم سگ دو زدن ها یک ترم اعصاب خوردی ها و یک ترم سر و کله زدن با بعضی ها آخرش می شود هیچ!در عرض یک شب و در صبح بعد از آن طومارش جمع می شود و به زباله دان تاریخ می پیوندد. با این فکر ها بیشتر خودم را عذاب می دهم و بر عمر رفته حسرت می خورم. بیشتر شدن این حسرت وقتی بر من عرضه شد که زینب
گفت س
ین ف! بعد این لیسانس کوفتی می رم سر همه ی کلا
سا می شینم ببینم چی به دردم می خوره آدم کدوم کارم چیو دوست دارم! و من باز به مشاور و باز به معلم ها و باز به مدیران تمام دبیرست