و مادربزرگ بودم....تقریبا کنار آنها بزرگ شدم ..بازهای کودکانه ام....دوستان و هم محله ای ها...حرفها و بعضی تکه کلام هایم را از آن دوران گرفته ام...نشستن در جمع پیرزن ها و تیکه دادن به مادربزرگ و گوش دادن به حرفهایشان که همیشه بوهای خوب و عجیبی داشتند....بودن با پدربزرگ و سفر کردن با او....نشستن توی بغلش...روی پاهایش و با مردهای جا افتاده حرفهای جدی ز