سارا میخاست کارتون ببینه .علی میخاس با دکمه بای تلوزیون بازی کنه.یکم حرفشون شد.
من میخاستم جداشون کنم. ب سار سمناکس
ا گفتم مامی بذار یکم بازی کنه بعد میره .
سارا قبول نکرد.
منم علی رو بغل کردم. مثلن قهر کردیم منو علی رفتیم اتاق بالا. درو بستیم.
دو دقیقه موندیم تو ات